درباره وبلاگ


اینجا همه چی قروقاطی
آخرین مطالب
نويسندگان
 
 
کسب در آمد جالب مرد تایلندی از بدن یک زن! + تصاویر
 
کسب در آمد جالب مرد تایلندی از بدن یک زن! +تصاویر
به گزارش ایران ناز تونگپراپای ۲۷۴ کیلویی و ۴۰ ساله بعد از سه سال برای نخستین بار به خیابان آمد.




ادامه مطلب ...
 
 
زنی ایرانی که همه فکر میکنند یک مرد است! + عکس
زنی ایرانی که همه فکر میکنند یک مرد است! +عکس

مطالبی كه می خوانید قصه نیست و كاملا واقعی است. تمام گل تمام زندگیش را در عین حالیكه دختر بوده پسرانه و در میان مردان گذرانده است. …



ادامه مطلب ...
 
 
اقدام دردناک دختر 27 ساله برای اثبات عشق + عکس
اقدام دردناک دختر 27 ساله برای اثبات عشق +عکس
یکی از طرفداران کارتون  سفید برفی و 7 کوتوله در اقدامی بسیار عجیب تصاویر شخصیت های این انیمیشن معروف را روی کمر خود خالکوبی کرده است.




ادامه مطلب ...
 
 
انتخاب بی ادب و با ادب ترین زنان سال 2011 +عکس
انتخاب بی ادب و با ادب ترین زنان سال 2011 +عکس
طبق آخرین اخبار به دست آمده از سال 2011 با ادب ترین و بی ادب ترین اشخاص سال 2011 بعد از گذشت 14 روز از سال 2012 اعلام شدند.




ادامه مطلب ...
شنبه 15 بهمن 1390برچسب:شوهر , همسر , مطلب , طنز , قروقاطی, :: 12:21 :: نويسنده : امین
شنبه 15 بهمن 1390برچسب:بدون شرح , عکس , طنز , باحال , قروقاطی, :: 12:17 :: نويسنده : امین

بدون شرح !! (طنز)
 
بقیه در ادامه مطلب



ادامه مطلب ...

آیا شما هم به این مورد تا حالا برخورد کرده اید؟؟:


شدم با چت اسیر و مبتلایش// شبا پیغام می دادم برایش

 

به من می گفت هیجده ساله هستم// تو اسمت را بگو، من هاله هستم


بگفتم اسم من هم هست فرهاد// زدست عاشقی صد داد و بیداد


بگفت هاله زموهای کمندش// کمان ِابرو و قد بلندش


بگفت چشمان من خیلی فریباست// زصورت هم نگو البته زیباست


ندیده عاشق زارش شدم من// اسیرش گشته بیمارش شدم من



ادامه مطلب ...

يه خانومي وارد داروخانه ميشه و به دكتر داروساز ميگه كه به سيانور احتياج داره!
داروسازه ميگه واسه چي سيانور مي‌‌خواي؟
خانومه توضيح ميده كه لازمه شوهرش را مسموم كنه.
چشم‌هاي داروسازه چهارتا ميشه و ميگه: خدا رحم كنه، خانوم من نمي‌تونم به شما سيانور بدم كه بريد و شوهرتان را بكُشيد! اين بر خلاف قواننيه! من مجوز كارم را از دست خواهم داد...



ادامه مطلب ...

پدر: دوست دارم با دختری به انتخاب من ازدواج کنی
پسر (دانشجوی رشته مهندسی صنایع): نه! من دوست دارم همسرم را خودم انتخاب کنم

پدر: اما دختر مورد نظر من، دختر «بیل گیتس» است
پسر: آهان اگر اینطوریه، قبول است

پدر به نزد بیل گیتس می رود و می گوید
پدر: برای دخترت شوهری سراغ دارم
بیل گیتس: اما برای دختر من هنوز خیلی زود است که ازدواج کند

پدر: اما این مرد جوان، قائم مقام «مدیرعامل بانک جهانی» است
بیل گیتس: اوه، که اینطور! در این صورت قبول است

.

.

.

.

 



ادامه مطلب ...

جملاتی که دوست ندارید در اتاق عمل بشنوید!!!


خیلی خب بچه ها ، این برای همه مون می تونه یه تجربه جدید باشه!
می دونستی این مریض خودشو یک میلیون دلار بیمه عمر کرده؟ الان زنش تلفن زد و گفت.
چی ؟ منظورت چیه که اینو واسه عمل نیاورده بودن؟!
کاش عینکم رو توی خونه جا نذاشته بودم.
این مریض بیچاره اگه اشتباه نکنم زن و بچه داره! نه؟
پرستار! نگاه کن ببین این آقا برای اهدای عضو ثبت نام کرده بود یا نه؟
خدای من! منظورت چیه که ازش برای قبول مسئولیت مرگ امضا نگرفتین!

.

.

.

.

.

.

 



ادامه مطلب ...

دختر: می دونی فردا عمل قلب دارم ؟
پسر: آره عزیز دلم . . .
دختر: منتظرم میمونی ؟
پسر رویش را به سمت پنجره اطاق دختر بر میگرداند تا دختر اشکی که از گونه اش بر زمین میچکد را نبیند و گفت ، منتظرت میمونم عشقم . .
دختر: خیلی دوستت دارم . .
... پسر: عاشقتم عزیزم . .
.
.
بعد از عمل . . . (بقیه در ادامه مطلب)



ادامه مطلب ...

نظریه قدرت!!! روزی یک زوج، بیست و پنجمین سالگرد ازداوجشان را جشن گرفتند. آنها در شهر مشهور شده بودند به خاطر اینکه در طول 25 سال حتی کوچکترین اختلافی با هم نداشتند. تو این مراسم سردبیرهای روزنامه های محلی هم جمع شده بودند تا علت مشهور بودنشون (راز خوشبختیشونو( بفهمن. سردبیر میگه: آقا واقعا باور کردنی نیست؟ یه همچین چیزی چطور ممکنه؟ مرد روزای ماه عسل رو بیاد میاره و میگه: بعد از ازدواج برای ماه عسل به شمیلا رفتیم. اونجا برای اسب سواری، دو تا اسب مختلف انتخاب کردیم. اسبی که من انتخاب کرده بودم خوب بود. ولی اسب همسرم به نظر یه کم . . . (بقیه در ادامه مطلب)



ادامه مطلب ...
و یك تجربه دردناك كه برا خودم اتفاق افتاده هیچ وقت به رنگ قرمز و آبی رنگ شیر توالت اعتماد نكن!!!!!!!!!
 
 
 
به مامانم می‌گم می‌خوام یه خونه جدا بگیرم و مستقل بشم؛ می‌گه برو... برو مستقل شو... برو ایدز بگیر.......!!!
 
 
 
با کلی شوق و ذوق رفتم خونه، می گم پدر جان استادمون گفت بین همه ی کلاس ها، من بالاترین نمره رو گرفتم. می گه: ببین دیگه بقیه چقدر خنگن..
 
 
 
تو عروسی نشسته بودم یه بچه 3 ، 4 ساله اومد یک هسته هلو داد بهم، منم نازش کردم هسته رو گرفتم انداختم زیر میز، چند ثانیه بعد دیدم دوباره آوردش، این دفعه پرتش کردم یه جای دور دیدم دوباره آورد!! می خواستم این بار خیلی دور بندازمش که بغل دستیم بهم گفت آقا این بچس سگ نیست! طرف بابای بچه بود!!
 
.
.
.
.
.
.
.


ادامه مطلب ...
شنبه 15 بهمن 1390برچسب:د ن د , دِ ن دِ , با حال , طنز , قروقاطی, :: 8:43 :: نويسنده : امین
حموم بودم، مامانم می زنه به در می گم بـــله ؟ می گه حمومی ؟ می گم پـَـَـ نــه پـَـَــــ اینجا لندنه، صدای منو از رادیو بی بی سی می شنوی. میگه : دِ نـَـه دِ در زدم بگم مهمونها اومدن دختراشون هم رفتن تو اتاقت داران با کامپیوترت کار میکنند ، لباس و حوله ات رو هم از پشت در برمیدارم که امشب رو لندن بمونی تا فهم درست جواب دادن رو یاد بگیری، آها یه چیز دیگه احتمالا آبگرمکن رو هم خاموش میکنم!
 
 
 
با حالت افسرده نشستم زانوهام و جمع کردم تو بغلم...میگم مامان...من که انقدر بدردنخور نبودم...من که انقدر حال بهم زن و دوست نداشتنی نبودم....مامانه بغلم کرده میگه : آخی...نازی...دِ نـَـه دِ بودی تازه فهمیدی!
 
 
 
زن در حالی که در آینه نگاه میکنه به شوهرش میگه: من جدیدا خیلی وحشتناک، چاق و زشت به نظر میرسم.. لطفا یه چیز خوب بگو یه کم حالم بهتر بشه شوهر: دِ نــــــــــــــــــَـــــ ـــه دِ بیناییت فوق العادست عزیزم!
 
 
 
بابام اومده میگه تو اخبار گفته خاویار تقلبی اومده،مواظب باشا. دِ نـَـه دِ آخه پدره من،من خاویار خورم یا تو یا هفت نسل قبلمون!
.
.
.
.
.
.


ادامه مطلب ...
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 7 صفحه بعد
موضوعات
پيوندها


<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 44
بازدید دیروز : 78
بازدید هفته : 199
بازدید ماه : 229
بازدید کل : 50458
تعداد مطالب : 68
تعداد نظرات : 8
تعداد آنلاین : 1